شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

در قوطی احساست را سفت ببند،
که به هر فوتی ینتفی نشود!
...
از اینکه به مرضیه سر زدین ممنونم

مطالب تماما نگاشته های صاحب وبلاگ است
باعث خوشحالی خواهد بود دیدن نظرات شما :)
....
اگر باران ببارد...

۲۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

هر شب و نصفه شبی ک یه عکس جدید ازش پست میشه

کنار دست عشق بعد ازین یا قبل ازین یا نمیدونم هر وقتی،

تو لباس مشکی، سرمه ای یا حتی قهوه ای

وسط مجلس بزم و رقص و مستی،

تنها اتفاق نه چندان جدیدی ک میفته

اینه ک بیشتر از همیشه دلم  برات تنگ میشه

تنها اتفاقی که هیچ چیز و عوض نمیکنه!

Marisa
۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بعد مدتها نشستم بین این جمع زنونه  ای ک

هم دوسشون دارم مخاطب هاش و 

هم متنفرم این سوژهایی که داره میکشونتمون کنج گنجه ی خونه ها

خاله خوشگله ک تمام عمرش و با ترفندهای لاغری مشغول شد،

از کش سبزِ بی اشتها باش دور مچ دستش تا دمنوش های گیاهی و

قرص های علفی و غذاهای بی مزه ی آب پز و غیره،

اون طرف قضیه هم که همیشه حدس و گمانهای نجمی جونِ

از درد کمر و تنگی نفس و بیماره های جدید ،به انواع!

مامان هم  کنار دستِ من مثل همیشه چسبیده به پیش و پا افتاده ترین حوادث زندگی

که ازشون بزرگ ترین رازهای خانواده رو بسازه و برای مخفی کردنشون به سکوت و

لبخندهای بی معنی و اشاره ی چشم و ابرو که یعنی هیسس متوسل شه،

این رازهایی که هیچوقت نفهمیدمشون

این دردهایی که هیچوقت نفهمیدمشون

این نگرانی ها که هیچوقت نفهمیدمشون،

اما

یه چیزی هست ک تو زندگی هممون 

هر ثانیه دارم می فهممش،

روزمرگی!

چه آینده ی تلخ ای دست و پام و بسته

Marisa
۲۹ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

اون روزا که من با معرفت تر بودم

محمود یه حرف خوبی و همیشه و همیشه تو گوشم می خوند

" کرگدن باش"

الان ک بی معرفت شدم

بیشتر از همیشه دارم جون میکَنم ک

کرگدن باشششش

کرگدن...

Marisa
۲۸ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

در و از پشت قفل میکنه و نزدیک تر میاد 

که بگه، "توام مث خواهرم میمونی مرضیه،

چیکار کنیم با این مردهای زن دار عوضی

که مراعات هیچی ونمیکنن! ؟

راستش واقعا ام دوسش دارم  اما از خدا میترسم

می خندم و میگم، "تا دیروز

یه خط قرمز بود تو زندگیم و اونم تعهد مردهای

متأهل، که اونم دیروز به باد رفت”

وقتی خسته ایم چقدر وحشتناک می شیم،

چه همه ریسک پذیر!

بیا بیشتر با هم باشیم!

پشت درهای قفل شده دلتنگی مون و می کشیم.

Marisa
۲۷ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

مگه میشه قدر و قیمت گنبد و بارگاه حرمی ک

چند متر زیر زمین محبوس شده، 

برابری کنه با جون اینهمه آدم و پدر و شوهر؟؟

مگ صاحب اون حرم دلش رضا میده به این قلع و قمع! ؟

شهادت چقدر میتونه شبیه خودکشی باشه!

ایمان شبیه خرافه

Marisa
۲۶ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲ نظر

خب راست میگفت،

ذهن خستش و میشد خوند، 

می شد فهمید که همه پل ها رو آب برده

که بیهوده نشستی و فرضیه میبافی

جواب واضحه،

اما خب من هنوز فکر میکردم

کاش روز مسابقه ی فوتبالش

کنار زمین وایساده باشم:(

Marisa
۲۶ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

آدمای پر از ادعا 

حاضرن خودشون و زیر پات بندازن حتی

که تنشون نفس بکشه،

مثل یه تنفس مصنوعی تو زندگی گند گرفتشون، 

هیچ "دوست دارم" و

کیک شکلاتی و 

جعبه ی روبان پیچ شده ی هدیه ای هم

زورش به این حرص و ولع تموم نشدنی 

نمیرسه این شبا

 یه مشت کله شقین که پُز عشق پوشالی تون و میدین،

چه واهی!!

  

Marisa
۲۳ بهمن ۹۴ ، ۰۴:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

اینقد متمرکز نمیشدم رو اون درس و مشقا و 

اونقدرحوصله ی هرِ و کره ی  بچه ها رو نداشتم ک 

وسط خیابان ی خدافظی از جمع کردم و 

یه گور بابای کلاس و درس گفتم و اومدم باز اینجا، 

دقیقا همینجا 

پشت همون میز ، 

جای خودم اما خالیه 

خالی بمونه کاش تا همیشه

#کافه_نزدیک

Marisa
۲۰ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

وزیدی و سرد شد...

۲۰ بهمن

#پیشواز

Marisa
۲۰ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

برف با قدرت داره میاد و همه جا کم کم سفیده سفید میشه،

من ضعیف تر از چیزی ک فکر کنی پشت پنجره ی کافه

با اون دمنوش همیشگی

نه گرم میشم، 

نه اونقدر قوی میبارم که 

همه ی تو پر شه از من!

۱۹بهمنِ ، 

میخوای متولد بشی دوباره یا نه،

من تو رو به دنیا آوردم

پشت پنجره ی اون کافه ی سبببز

یه شب سرد بهمنی

قریب ب ه یک سال پیش.

Marisa
۱۹ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر