شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

در قوطی احساست را سفت ببند،
که به هر فوتی ینتفی نشود!
...
از اینکه به مرضیه سر زدین ممنونم

مطالب تماما نگاشته های صاحب وبلاگ است
باعث خوشحالی خواهد بود دیدن نظرات شما :)
....
اگر باران ببارد...

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
Marisa
۲۲ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۲۵

من با تو بارها حرف زده بودم،

بی آنکه بغضم را فرو خورده باشم یا با نفس های محکم و طولانی

آن رنجه پیچیده به گلایه را در سرم معلق کنم!

من هزار شب از پس زخم های سربازکرده ای 

به تو پناه می آوردم،

تا شاید از بازوان سپر شده ات آرامشی بنا کنم.

من بارها سر روی سینه ات گذاشتم،

در گیر‌ و دار تلخی ها و بی مرامی ها!

مگر طنینی از دوست داشتنت جانم را صبوری دهد!

من با تو خندیده ام 

خوابیده ام 

بغض کرده ام 

شعر خوانده ام !

...

من زیر این پوسته ی تنهایی ،

تویی ساخته ام 

که هیچ شبی انتهای هیچ بن بست خلوتی 

مرا رها نمیکند، 

و هیچ صبحی زیر هیچ تیغه ی آفتابی بی من بسم الله ... نگفته است. 

من تویی ساخته ام که اگر نیست،

هیچ دری را هم برای آمدنم ، برای دیدنم ، بوسیدنم ... نبسته است؛

مرا پس تاریکی هیچ سایه ای پنهان نکرده

و دمی از محبتش عقب نمی نشیند!


من تویی ساخته ام که اگر چه تو نیست 

اما سخت دوستش دارم!



Marisa
۲۰ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

پارک در حجم انبوهی از درختان سر به زیر و خاموش مانده بود

اولین راهرو 

سومین نیمکت 

پشت به همه ی دنیا 

جامه هایی سراپا سیاه آن دو غریبه را در خود پوشانده بود .

اولی با ریش های سیاه 

دومی با مژه های سیاه و‌ تاب داده اش.

...

آهسته آهسته اما محکم منطق زندگی 

سوار واژه ها در برگ ها می وزید 

کسی در گوشم از محبت میخواند 

محبت اشک میشد 

و سیاهی مژه های تابدار دامن عشق را می گرفت...

Marisa
۱۱ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
Marisa
۰۵ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۰۹