شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

در قوطی احساست را سفت ببند،
که به هر فوتی ینتفی نشود!
...
از اینکه به مرضیه سر زدین ممنونم

مطالب تماما نگاشته های صاحب وبلاگ است
باعث خوشحالی خواهد بود دیدن نظرات شما :)
....
اگر باران ببارد...

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

سرم با بدنم غریبی میکرد،انگار گلدان سنگینِ پرباری بر حصیری نحیف تکیه کرده باشد،هر آن احتمال فرو ریختن،  سلول به سلول تنم را منقبض کرده بود، دلم با هر که غیر تو غریبه تر...

تو گویی مهره ای سنگی میان دریایی از امواج

یا مسافری بی زبان، در موتن کور ها

سرم با بدنم غریبی میکرد

تو اشاره کردی بودی ، و او میدوید

همانطور که میان ملحفه ی بنفش مچاله شده بود، همانطور که نخ های زوار در رفته ی لباس را میچلاند

 و آهسته آهسته صدای زنانه ای با دلش روضه سر میداد

سرم داشت به دنبالت میدوید

پیش از آنکه طیاره از زمینِ امن خانه اوج بگیرد

پیش از آنکه قلبم ایستاده باشد...


Marisa
۳۱ تیر ۹۶ ، ۲۳:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ای کاش کسی تو گوش من مدام تکرار نمیکرد"ماه منی"

یا انگشتم و بین دستاش محکم فشار نمیداد،

یا صندلی رو اونطور با خررررت نمیکشید و

جوجه کباب و با همه ی جونش باد نمیزد...

...

ای کاش گوش چپ سمت راننده ام

تا ابد میگرفت

Marisa
۱۵ تیر ۹۶ ، ۲۲:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بچه تر اگر بودی انگشتانم را گیر میدادم بین سیاهی موهایت ،صورتت را روی قلبم می گرفتم و آنقدر لالایی میخواندم

توی گوشهای شلوغت که آرام بگیری،

حالا که دست هایم برایت کوچک است،

حالا که میان اینهمه اتوبان و خیابان و کوچه گمت کردم

حالا از پشت اینهمه سیم و موج و دکمه 

چطور از پشت سیاهی این گوشی ها چشمهایت را

روی شانه ام سفت کنم و آنقدر تکانت دهم که

این هق هق بی امان حرفهایمان را خیس نکند؟!!!

حالا رفتنم را چگونه آسان تر کنم!؟؟

Marisa
۰۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر