شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

در قوطی احساست را سفت ببند،
که به هر فوتی ینتفی نشود!
...
از اینکه به مرضیه سر زدین ممنونم

مطالب تماما نگاشته های صاحب وبلاگ است
باعث خوشحالی خواهد بود دیدن نظرات شما :)
....
اگر باران ببارد...

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

همانطور که داشت از قژ و قوژ ماشین بدرد نخورش حرف میزد و

از صداهای اضافه آن شکایت

میان تار و پود نخ نمای فکر و خیالاتم دختری را میدیدم که هر روز

چطور پله های مکتب خانه اش را طی الارض میکرد و

به دنبال خوشبختی و آزادی و علاقه و قص هذا میدوید

دختری که حالا زیر انبوهی کتاب از شور جوانی دل بریده

و چرتکه را جوری بالا و پایین میندازد بلکه ام بشود روزی 

گلیم خودش را ازین منجلاب آدم خوار بیرون بکشد،

که هی سهام مادر آب نرود و هی حساب بانکی بی ارزش نشود و

دندان قروچه نکند از پی مردی که چطور مردانگی اش صدا دارد و تصویر نه!

...

شیرینی بستنی میماند گوشه ی لپم و پایین نمیرود

دهانم جوری کرخت و سرد شده که حتی صدای خودش را هم نمیشود!

دختری که زیر انبود کتاب با چرتکه ی شکسته و دل بی طاقت 

کمر راست میکند ،تصویر مبهمی دارد!

Marisa
۲۴ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مثل یه باد بود

یه طوفان سریع

یه حمله ی شن ریزه که چشمات و رو به دنیا میبست

تا به خودم بجنبم،زیر و روم کرد و

رفت...


Marisa
۱۲ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر