شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

در قوطی احساست را سفت ببند،
که به هر فوتی ینتفی نشود!
...
از اینکه به مرضیه سر زدین ممنونم

مطالب تماما نگاشته های صاحب وبلاگ است
باعث خوشحالی خواهد بود دیدن نظرات شما :)
....
اگر باران ببارد...

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

 

سرتا پا سفید رو به آینه ایستاده بود 

نه در کفن و نه در لباس معراج، لخت و عور خود را می نگریست 

اینجا زندگی آنطور بود که میشد در یک آن با تمام خواستنت اما مُرد، “اما” به نشانه‌ی تضاد میان خواستن و مردن !

مردن که همیشه زیر خاک خفتن نبود غریبه، مردن همان یک آن خواستن و تلاقی بی تکلف جسم ها و پایان شورانگیز و وهم آور میان یک صحنه ی آلوده به خون بود!

خون؟ اینک روایت، سکانس جنایت و مکافات دختری قربانی و شبهی پیچیده در سیاهی نیست!

اینجا بازآفرینی صحنه‌ای شهوت آلود ، عاشقانه و کاملا موزون از دو جسم در هم تنیده است که ناگهان کسی میان چند قطره خون و لحظه ای درد جان می کند،

جان میکند و اندکی بعد در حالی که رشته‌ی رها شده از موهایش را گوشه ای جمع کرده ، با همان ظاهر مبدل انسانی اش واقعه را ترک می گوید!

 

سرتاپا سفید رو به آینه ایستاده و به دنبال لکه های عریان رسوایی، خود را می نگرد!

مهر/۹۸

Marisa
۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۷:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر