پارک شهر
شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۱۴ ب.ظ
پارک در حجم انبوهی از درختان سر به زیر و خاموش مانده بود
اولین راهرو
سومین نیمکت
پشت به همه ی دنیا
جامه هایی سراپا سیاه آن دو غریبه را در خود پوشانده بود .
اولی با ریش های سیاه
دومی با مژه های سیاه و تاب داده اش.
...
آهسته آهسته اما محکم منطق زندگی
سوار واژه ها در برگ ها می وزید
کسی در گوشم از محبت میخواند
محبت اشک میشد
و سیاهی مژه های تابدار دامن عشق را می گرفت...
۹۸/۰۳/۱۱