هربار که به بهانه ای
ازین روزمرگیِ مدام بیرون میزنم
بی شک تصمیمی برای بازگشت بهش ندارم!
اما هر روزی،
شبی در پی داره که...
امان از شب هاااا
شب هااا...
هربار که به بهانه ای
ازین روزمرگیِ مدام بیرون میزنم
بی شک تصمیمی برای بازگشت بهش ندارم!
اما هر روزی،
شبی در پی داره که...
امان از شب هاااا
شب هااا...
سرِ صبح روز عید، دنبال یه کلمه ی گمشده
وقتی تلگرام و سرچ میکنی
و آخرین یافته مثل همیشه
حرفای توعه و لبخندای ناتموم من!
ما چرا تموم واژه های قابل استفاده ی دنیا رو
تو خودمون هضم کردیم! ؟
اونقدر که هیچ کلمه ی جدیدی پیدا نشه که
بشه پماد این درد سوختگی!! ؟
صبح روز عیدی که با اسم "پدر" گره خورده
حالم از بیدار شدن بهم میخوره...