بیا گاهی باهم حرف بزنیم
من بپرسم:چطوری؟
و تو یه بار برای همیشه از "خوب" بودنت بگو...
.
.
.
#غریبه_باشیم
بیا گاهی باهم حرف بزنیم
من بپرسم:چطوری؟
و تو یه بار برای همیشه از "خوب" بودنت بگو...
.
.
.
#غریبه_باشیم
دفعه ی اول که بین کَل کَل ها و بلبل زبونی هامون ،
با همون شوخی و خنده ای که ازش میشناختم نگام کرد و گفت: "قبلنا دخترا حیا داشتن"
یا یه جمله ای مثل همین، درجا بی معطلی گفتم: قبلنا پسرا ام غیرت داشتن عاخه!
خندیدیم و سوار ماشین شدیم و ادامه ی اون سر به سر گذاشتن ها تا نمیدونم چن ساعت کش اومد!!
بعدا که حال جدی و چشای غمگین وخالی از مضحکش و دیدم
وقتی وجه پسندیده ی یه رفیق رفته رو با "دختر خوب و با حیایی بود"
واسه همه دور و وریا هی تکرارمیکرد،
فاتحه ی دنیای شوخ و شنگ و
جوابای تو آستین و
خیال راحت از ذهن بدون قضاوتشون و خوندم!
دختر با حیا رو گذاشتن زیر خاک،
دختر بی حیا رم زنده به گور کردن!
از اون پل هواییِ که شبا بوی استخرش، هوسی میکنه آدم و
تا دم در مترو که پیرمرد کلاه نمدی،
همیشه سفره ی خنزل فروشیش به راست و
ماشین قیژی رد میکنه...
چشام و میبندم و یه صلوات میفرستم و دوباره که باز میکنم
فقط یه پل هوایی یادمه و یه شب خلوت و یه ایستگاه مترو
که خنزل پنزل های دم درش ته کشیدن از دیری ساعت...
صلوات بعدی یعنی دیگه هیچی یادم نیست...
نه اون شب دیر وقت و نه هوس استخر و نه دو جفت کفش که صدای خلوت و میشکنن...
...
پ.ن: انتزاع یعنی روزی که با یه صلوات بشه ازت دل کند و به موندگاری اون معتبرترین دل داد...
این یک نوشته ی انتزاعی ست...