شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

در قوطی احساست را سفت ببند،
که به هر فوتی ینتفی نشود!
...
از اینکه به مرضیه سر زدین ممنونم

مطالب تماما نگاشته های صاحب وبلاگ است
باعث خوشحالی خواهد بود دیدن نظرات شما :)
....
اگر باران ببارد...

۱۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

بیا گاهی باهم حرف بزنیم 

من بپرسم:چطوری؟

و تو یه بار برای همیشه از "خوب" بودنت بگو...

.

.

.

#غریبه_باشیم

Marisa
۰۲ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

دفعه ی اول که بین کَل کَل ها و بلبل زبونی هامون ،

با همون شوخی و خنده ای که ازش میشناختم نگام کرد و گفت: "قبلنا دخترا حیا داشتن"

یا یه جمله ای مثل همین، درجا بی معطلی گفتم: قبلنا پسرا ام غیرت داشتن عاخه! 

خندیدیم و سوار ماشین شدیم و ادامه ی اون سر به سر گذاشتن ها تا نمیدونم چن ساعت کش اومد!!

بعدا که حال جدی و چشای غمگین وخالی از مضحکش و دیدم 

وقتی وجه پسندیده ی یه رفیق رفته رو با "دختر خوب و با حیایی بود"

واسه همه دور و وریا هی تکرارمیکرد، 

فاتحه ی دنیای شوخ و شنگ و

  جوابای تو آستین و

 خیال راحت از ذهن بدون قضاوتشون و خوندم! 

دختر با حیا رو گذاشتن زیر خاک،  

دختر بی حیا رم زنده به گور کردن!

Marisa
۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

از اون پل هواییِ که شبا بوی استخرش، هوسی میکنه آدم و 

تا دم در مترو که پیرمرد کلاه نمدی،

 همیشه سفره ی خنزل فروشیش به راست و 

ماشین قیژی رد میکنه...

چشام و میبندم و یه صلوات میفرستم و دوباره که باز میکنم

فقط یه پل هوایی یادمه و یه شب خلوت و یه ایستگاه مترو

 که خنزل پنزل های دم درش ته کشیدن از دیری ساعت...

صلوات بعدی یعنی دیگه هیچی یادم نیست...

نه اون شب دیر وقت و نه هوس استخر و نه دو جفت کفش که صدای خلوت و میشکنن...

...

پ.ن: انتزاع یعنی روزی که با یه صلوات بشه ازت دل کند و به موندگاری اون معتبرترین دل داد...

این یک نوشته ی انتزاعی ست...


Marisa
۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر