شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

در قوطی احساست را سفت ببند،
که به هر فوتی ینتفی نشود!
...
از اینکه به مرضیه سر زدین ممنونم

مطالب تماما نگاشته های صاحب وبلاگ است
باعث خوشحالی خواهد بود دیدن نظرات شما :)
....
اگر باران ببارد...

او...

شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۲ ب.ظ

سرم با بدنم غریبی میکرد،انگار گلدان سنگینِ پرباری بر حصیری نحیف تکیه کرده باشد،هر آن احتمال فرو ریختن،  سلول به سلول تنم را منقبض کرده بود، دلم با هر که غیر تو غریبه تر...

تو گویی مهره ای سنگی میان دریایی از امواج

یا مسافری بی زبان، در موتن کور ها

سرم با بدنم غریبی میکرد

تو اشاره کردی بودی ، و او میدوید

همانطور که میان ملحفه ی بنفش مچاله شده بود، همانطور که نخ های زوار در رفته ی لباس را میچلاند

 و آهسته آهسته صدای زنانه ای با دلش روضه سر میداد

سرم داشت به دنبالت میدوید

پیش از آنکه طیاره از زمینِ امن خانه اوج بگیرد

پیش از آنکه قلبم ایستاده باشد...


۹۶/۰۴/۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
Marisa

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی