شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

در قوطی احساست را سفت ببند،
که به هر فوتی ینتفی نشود!
...
از اینکه به مرضیه سر زدین ممنونم

مطالب تماما نگاشته های صاحب وبلاگ است
باعث خوشحالی خواهد بود دیدن نظرات شما :)
....
اگر باران ببارد...

حماسه ی ۲۹اردیبهشت

شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۵۴ ب.ظ

امروز که به قول علی آینه بغل اسکانیا یا همان عینک دودی همیشگی را

سفت روی چشمهایم نگه داشتم و بعد دیگر نترسیدم اگر میان اینهمه رهگذر

بغضم بترکد چطور برایم دل میسوزانند، امروز

اصلا نمیدانم چه شد که آنقدر کامم را تلخ و چشمانم را بغضی کرد

نمیدانم دلم برای آن سید مظلوم در حصر تپید که این روزها دم به دم یادش 

را پررنگ میکنیم و دستهایمان از لمسش و چشمهایمان از نظاره اش و حتی

گوش هایمان از شنیدن صدای آرامش بخشش قاصر است،

یا دلم به حال خودم خون شد که این بهار و اردیبهشت از کف ام میرود و

آنچه بر من می آید لباس تنگ و پاره پاره ی خاطرات توست!

تا به حال شده است دختری را تیمه برهنه و آفتاب سوخته، وقتی گونه هایش

چرک و سیاه از رد اشکهایش خیس خورده ببینید و دلتان نخواهد به حالش 

غصه بخورید؟؟! 

من به حال خودم غصه خورده بودم

یا میر در حصر

یا حتی تیغه ی آفتاب که قلبمان را آتش میزند،

فرقی نمیکرد

من اینبار بی دلهره گریه میکردم.

۹۶/۰۲/۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
Marisa

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی