شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

در قوطی احساست را سفت ببند،
که به هر فوتی ینتفی نشود!
...
از اینکه به مرضیه سر زدین ممنونم

مطالب تماما نگاشته های صاحب وبلاگ است
باعث خوشحالی خواهد بود دیدن نظرات شما :)
....
اگر باران ببارد...

کسی پشت چشمهای بسته ام قد می کشید

دوشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۴۰ ق.ظ

من از آمدن آن روز می ترسیدم

آنقدر میترسیدم که هر شب از تاریکی آسمان بغض میکردم و

تا صبح خواب شهری را میدیدم که میشد آنرا از زمان، تقویم و حتی فصل ها جدا کرد

من از آمدن عدد١٥ کنار صفحه ی گوشی میترسیدم

از اینکه فروردین تا نیمه به سر برسد و آمدن تو را کسی بخواهد جشن بگیرد!

من میترسیدم از خیابانی که در سینه اش کافه ای جا خوش کرده باشد و

اولین میز دو نفره ی کنار پنجره شاید آن گوشه ی سمت راست مال تو باشد و

یک کیک پر از قلبهای شکلاتی و آدمی که برایت دست میزند!

کاش هیچ روزی نرسیده بود که مادرت لب به دندان بگزد و

درد امانش ندهد و تو با فریاد توی دست زنی سفید پوش بیفتی،

یا کاش هیچ زنی با شلوار زرشکی و کیف سنتی اش

قدس را با تو تا اولین مقصد نامعلوم قدم نمیزد.

و نام هیچ زنی روی شماره اش برایت "یاقوة" زخیره نمیشد...

و عکس هیچ زنی مقدمه ی صبحت نبود و

هیچ زنی...

لااقل ای کاش هیچکدام از این زنها من نبودم

و هیچکدام از این مردها قدشان به تو نمیرسید یا شکلشان مثل مثلِ خودت نبود!

من از روزی که این زمینِ لعنتیِ عجول ٣٦٥روزش کامل شود و تو یکسال بزرگتر شده باشی میترسم!

از این دور شدنِ بی وقفه...

۹۶/۰۱/۰۷ موافقین ۱ مخالفین ۰
Marisa

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی