روان پزشک
يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۳ ب.ظ
سیبیل های کوتاهِ طوسی رنگی داشت با شکم برآمده ی میانسالی،
تمام مدتی که داشت از سیاه ترین عواقب تصمیم دو نفره مون تراژدی میساخت
بق کرده بودم و به مردک چشماش زل میزدم،
به محض اینکه از ترسوندن آقای شین دست برمیداشت وو
خطاب به مرضیه جان پرسشی مطرح میکرد، کوتاهترین کامنت توی دست و بالم و
براش قرائت میکردم و صبر میکردم با تأیید سر از من گذر کنه...
....
همینکه بغضم شکافته شد و رگبار شونه هاش و خیس کرد
مثل درخت گرما زده ی خشک تابستونی،درهای بهار به روش باز شد و
شکفت!
۹۵/۰۵/۰۳