شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

در قوطی احساست را سفت ببند،
که به هر فوتی ینتفی نشود!
...
از اینکه به مرضیه سر زدین ممنونم

مطالب تماما نگاشته های صاحب وبلاگ است
باعث خوشحالی خواهد بود دیدن نظرات شما :)
....
اگر باران ببارد...

روز اعتراف

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۰۴ ب.ظ

نشسته بود وسط اتاق

درست روی مرکزی ترین گل قالی

مثل همه ی وقت هایی که مستأصل شده بود،

همه ی وقتایی که از خودش عصبانی بود 

و همه ی وقت هایی که سر از حساب و کتاب دنیا در نمیاورد.

نشسته بود وسط اتاق و بین حالتی از بغض و دلشوره،

 سعی میکرد با روزهای گذشتش مبارزه کنه،

داشت سعی میکرد تلخ ترین جمله ی های زندگیش و

 بذاره کنارِ"من به شما علاقه دارم" و نتیجه رو به سرعت حاصل کنه که:" منم همینطور"

اما نتیجه حاصل نمیشد،

دست کم به این سادگی نمیشد!

۲۱ و لحظه به لحظه برای خودش بزرگتر میکرد که تکمله ی

صغرا و کبرای مسئله اش باشه!

مثل اینکه :

تو ۲۱سالته

همه ی ۲۱ساله ها باید تصمیم بگیرن

پس تو باید تصمیم بگیری!

و این جمله تا کجا میتونست بترسونتش...

"تو باید تصمیم بگیری"


۹۵/۰۳/۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
Marisa

نظرات  (۱)

۰۴ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۳ ـــــ هادی ـــــ
خواننده خاموش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی