باغ وحش
چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۴ ب.ظ
یک جایی باید آرامش پیدا شود،
یکجور نعمت و شادی ای باید خلق شده باشد
که دلت را قانع کند،
یک نفس عمیق
یک نوع از رهایی، استحکام،امنیت...
مثل قدرت اولین شکار در ببر نرینه ی گله،
سیر
مغرور
مطمئن...
بوی رطوبت جنگل و زردی علفزار و
گرمای خورشید،
حس پنجه های در شتاب و
چشمهای در کمین مرا به درندگی مطبوعی میکشاند
که اسیر انسانیت مدرن شهر،در خاک خفته است.
امشب خواب ببری را خواهم دید
که پنجه روی خشکی کنده ی کوچک درخت می کشد
و درد ،غرش در دهان مُرده اش را هر آن
رام میله های تنگ قفس
به ناز وا می دارد
۹۵/۰۱/۱۱