شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

شمایل یک نیمه زن...

در من طلوعی اگر بود؛ آن تویی!

در قوطی احساست را سفت ببند،
که به هر فوتی ینتفی نشود!
...
از اینکه به مرضیه سر زدین ممنونم

مطالب تماما نگاشته های صاحب وبلاگ است
باعث خوشحالی خواهد بود دیدن نظرات شما :)
....
اگر باران ببارد...

کاروان رد بشود،قصه به آخر نرسد...

پنجشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۱ ق.ظ

داره تعریف میکنه ک داداش دوستش شب خوابیده و صب بلند نشده ...

یعنی همین امشب که حرفایی رو که باید بشنوی و نمیشوی رو تو نُت گوشیم قایم می کنم

همین امشب که برنامه میچینیم واسه بهشت زهرا رفتن اول صبحی مون 

همین امشب که از ذوق پیشنهاد کار توی یه مهد کودک دستامو بهم می کوبم...

همین امشب میتونه آخرین فرصتت باشه که حرفاتو با خودت زیر لحد نبلعی...

حیف اون همه دمنوشِ نخورده...

بارونِ ندیده...

لباسای پوشیده نشده...

چه اومدن و رفتنی بود اصلا...!

۹۴/۰۵/۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰
Marisa

نظرات  (۱)

چقدر خوببود..
به ابنا توجه نمی کنیم...
همین امشب میتونه آخرین فرصتت باشه که حرفاتو با خودت زیر لحد نبلعی...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی