این روضه مکشوف است...
جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۷ ق.ظ
بار اول که از انقلاب تا دانشکده را پیاده قدم زدیم،
حتی یادم نیست کدام کوچه ها ردپای ما را حفظ کردند
یا دفعه ی اول که بوی برنج ایرانی را پشت میزها باهم بلعیدیم
یا اول خیابانی ک تو سربه هوا رد شدی و من لب گزیدم...
و آن اولین نیمکتی که خسته رویش لم دادیم و به قطره های باران زل زدیم
حتی اولین تاکسی
اولین فندک
اولین بار که اشکم را گذاشتم قِل بزند
...
از اولین جمله ها بگذریم،
که همیشه بعد از ادا شدنشان پاهایم خواب میرفت
گز گز میکرد و جلوتر هولم میداد
تمام زندگی پر از اولین تجربه هایی ست که
لذتش بی رحمانه اما مادام العمر در جان هر کس می نشیند
تمام زندگی پر از تکرار حسرت "اولین" هاست...
....
پ.ن: وبلاگ جای نوشتن حرفای قشنگ قشنگ نیست، جای خالی کردن دلتنگی هاس...
پ.ن: کارِن اگ تا همیشه تو هندزفیری آدم مزقون بزنه...
۹۴/۰۴/۲۶